بازار چه خبره؟

گوجه هرکیلو 2 هزارتومن

گمان می کنم گوجه ها هسته ایی باشند

یا نانویی...

شاید هم فضایی...

بعید هم نیست در پژوهشگده رویان شبیه سازی شده باشند...

........................پی نوشت:

با اقتصاد اصل انقلاب را نشانه گرفته اند...

غرور

غرور شیشه را

می شکند سنگ!

قبض روح

عزرائیل

تو جان کوفیان را بگیر

حسین و اصحابش با من...


و خدا خود قبض روحشان کرد!!

رازهای کربلا از نگاه من

انگشترت چشمش را حسابی گرفت...

وقتی به دستش کرد

به رازی پی برد...

این انگشتر فقط به دست حسین می آید

چنین شد که فکری شوم از خاطرش گذشت.

برای فروش ،نیاز دارد به انگشت...

پس خجرش را بیرون کشید...


عمامه

عمامه را که می ربودند

می گفتند:

حسین را چه به عمامه رسول الله!

سوغات

سینه را سپر کرد در بارش تیرها

" اینجا

یکی هم اینجا

اینجا را یادتان رفت"

 تیر اندازها نگاه بهم می کنند متحیر

خدایا حسین چه می گوید؟

بیچاره ها نمی دانند دارد 

سوغاتی می برد برای خدا

هرچه زخمی تر بهتر...


تیکه های سیاسی

می گویند همه چیز گران شده است

این چه اوضاع اقتصادی است

می گویم آقایان جنجال نکنید همه چیز  که نه

 ارزانتر شده این  مواد مخدر

باور کنید!!

....................................پی نوشت:

مواد مخدر ارزان تر از همیشه


یک سین

ما فقط یک سین داریم

نه هفت سین

آنهم دومین حرف از حســـین است و بس!!

عید نوروز از نگاه من...

 بازاری ها در گذشته های خیلی دور، جلسه ای اضطراری به پا کردند

و از باد کردن اجناسشان در آخر سال بد نالیدند

سپس بیکار ننشستند و تمام راهها برای رسیدن  به فروشی بیشتر و

 آب کردن اجناس نامرغوب را مورد بحث قرار دادند تا بالاخره

نتیجه این شد که دروغی بزرگ بسازند

و نامش را "عید نوروز" بگذارند

و خرید شب عید

از آنجا آب می خورد.

قبر

قبر اگر اتاقی است برای به تو اندیشیدن

حاضرم

اما گذشته خود را مرور کردن

حرفش را نزن.

خواهش می کنم.

....................پی نوشت:

این پست رو چند روز قبل نوشته بودم واسه نمایش تو این تاریخ...

امروز که از خاکسپاری دایی بر گشتم دیدم که...


سردخانه

دایی عزیزم/امشب اینجا هوا سرد است/ اما نه به سردی سردخانه..

کفن

چهارمین باری بود

که برای خودش کفن خرید

قبلی ها سهم عزیزانی شد

که زودتر پریدند از قفس...

تعارف شوم

برای کشتن تو به هم تعارف می زدند...

"بسم الله..."

انالله واناالیه راجعون

آخرین بار در مراسم خواستگاری دیدمش...

همین هفته قبل

خوشحال بود و خندان

دو روز دیگر عروسی پسر کوچکش بود

کارت دعوت را همان جا داد و رفت...

***

دو روز می گذرد از عروسی که برگزار نشد 

تا ساعت 12 ظهر امروز روی تخت بیمارستان و

حالا مهمان خدا...

دایی جان ،  سلام مرا به خدا برسان!

مجلس تلخ

مهران جان

قهوه تلخت که به سرانجام نرسید

بیا برای نوروز امسال خنده را به لب مردم بنشان

قبل فاز دوم هدفمندی...

پیشنهادی هم دارم

مدیری عزیز

برنامه ای بساز

بنام مجلس تلخ!!!

و هر سوال نمایندگان از آقای رئیس باشد موضوع هرشب

تا جواب های آقای رئیس لحظات شادی را برای مردم در نوروز 91 رقم بزند...

دانستنی

کفش داریم اما پایی برای رفتن نه...

آن کفش همین دانستنی هایمان است.

امان نامه

امان از آن امان نامه ای که مرا از تو جدا کند...

میدان عشق

انان که در در میدان عشق

پیروز می شوند را معشوق

و شکست خوردگان را عاشق می نامند...

بغض

وقتی برای گریه هایت

شانه ای نبود

"بغض" آفریده شد

اینجانوشته های من

خواست مرا بشناسد

اینجا را خواند...

نمی دانست اینجا را می نویسم

تا خودش را بشناسد!!